سیا گالش siyā galeš


سیا گالش     siyā galeš

بازگونگی دو رخساره

زنده یاد احسان الله خادمی

یکی از باورداشت های مردم رضوانشهر ، اعتقاد آنان به موجودی شگرف به نام «سیا گالش» است ، اما شگرف تر بازگونگی دو رخساره ای است که این موجود خیالی در باور مردم گیلان دارد. او که صاحب اصلی گاوها در دشت و دامان و مرغزاران سبز است ، حامی و نگهبان این جیواننیز به شمار می آید. می دانیم که باور به «سیا گالش » ویژه ی مردم رضوانشهر و پیرامون آن نیست ، بلکه اعتقاد به آن به شکل های تقریباً گوناگون ـ و دو گانه ـ در جای جای گیلان به ویژه ییلاقات گالش نشین یا تالش نشین دیده می شود.

گروهی انگشت شمار از مردم در ناحیه ی «رضوانشهر» گاه به دور از نیش و ریشخند امروزیان غره و مغرور ، در گوش یکدلانی که هر از گاه پای درد دلشان می نشینند  ، زمزمه می کنند که «باری ما سیاگالش رادیده ایم ...» جوان ها می اندیشند که ما برای خودنمایی این حرف ها را می زنیم .چه باور بکنند چه نکنند «سیاگالش» وجود داردو نگهبان گاوها در جنگل و دشت است ...» اما جوان ها ، کهنسالان خسته دل را به سخره می گیرند و «سیاگالش» را افسانه ای می دانند.

«سیاگالش » سیمایی بومی و همسان با مردان دامدار و ییلاق نشین دارد و این به خاستگاه  باورداشت های مردم درباره ی او اشاره می کند. این «گیلان مرد ییلاقی» جامه و شلواری پشمین همانند جامه ی کوچندگان و مردم ییلاق نشین بر تن دارد. روی پیراهن پشمین ، نیمه تنه ی پشمی اش پیداست که آن را در اصطلاح «باشلق» می نامند. کمرش را با ریسمانی بسته و یک ریسمان نیز همیشه در دست دارد.

اما باز گونگی دو رخساره ی او را باید در آن بخش از باور مردم جست که وی سیمایی دو گانه از نیکی و بدی می یابد ، زیرا او همواره مردمان را تنها از نیکی رفتار خویش سهم نمی دهد و گاه وارونه برایشان به هر دلیل ـ و یا به باور او بر صاحب گاوها خشم می گیرد و گاوها را به شکل های عجیب هلاک می کند. در مواردی هرچند اندک ، سیا گالش چهره ای خشن و بی رحم می یابد و گاوهای دامداران را می کشد. لیشه liša و گوساله ی ماده گودرgodar گوساله ی نر و... اما با توجه به آن که چهره ی چیره تر «سیاگالش » اهریمنی نیست ، گروهی این گفته ها را ژاژمی شمرند و برکتش نیک و همیشگی او باور دارند . از سوی دیگر گاه دو گانگی رخساره ی «سیاه گالش » به رخساره های فراوان و بی اندازه تبدیل می شود و او به هر سیمایی که در باور آید ، چهره می نمایاند . او حتی می تواند به چهره های هر یک از گاوداران در اید . اما «سیاگالش» هرگز در چهره ی یک زن پدیدار نیم شود.

«سیاگالش» ، هرچند نسبت به دیگر شخصیت های افسانه گون از چهره ای انسانی تر بر خوردار است ، اما باورداشت مردم درباره ی آن ، همانند باورداشت هایی است که مردم به آل ، جن و... دارند . آنها واگویه می کنند که به راستی و درستی «سیاگالش» رادیده اند و حتی با او به گپ نشسته اند . بانویی جهان دیده ازمردم «رضوانشهر به نقل رخداد و خاطره ای افسانه گون در این باره می پردازد:

»در روزگاریکه هنوز دختری بودم، شبی با پدرم که مالداری بزرگ بود ، با دسته ای از گاوهایش از ییلاق به قشلاق ره سپرد و من تنها با دسته ای انگشت شما از گاوهایمان در خانه ی ییلاقی چوبی مان باقی ماندم ، تنهای تنها. شب که از راه رسید ، دیدم کسی مرا به نام می خواند و از من خوراک شب می طلبد .او را به خانه راه دادم و برایش غذایی آماده ساختم . هنگامی که او غذا می خورد ، دریافتم که نحوه ی غذاخوردنش به آدم ها نمی ماند . به اتاق کناری رفتم ، از روزنه ای او را زیر نظر گرفتم . دیدم قیافه اش دیگر شبیه آدمی نیست. لحظه ها به کندی می گذشت . من با آنکه با ترس و لرز بیگانه بودم ، سراپایم شروع کرد به لرزیدن . سیاگالش صدایم نمود . از بابت غذا تشکر کرد و گفت : «به پدرت بگو فلان گاونر را قربانی کند و به ... بدهد. و یک گاو هم به اسم بنوتbenot به فلان شخص بدهد و گرنه همه ی گاوهایش خواهند مُرد.»

این داستان را به پدر گفتم ، او هم به سفارش «سیا گالش»رفتار نمود. آن سال بیشتر گاوهای منطقه هلاک شدند جز گاوهای پدر من ...» گاه که «سیاکالش» در سیمای اهریمنش پدیدارمی شود و گاو دامداران را هلاک می کند، با مشکل شگفت آوری که او برای هلاکت مال (گاو) بر می گزیند ، روبرو می شویم . توده ی مردم روایت می کنند که گاه او گاو را از شاخه ی درختی به بلندای 6یا 7متر با طناب حلق آویز کرده ، حیوان را می کشد. که این کا در باور مردم نمی تواند هرگز کار آدمی زاد باشد. همانطور که پیشتر واگویه گردید«سیاگالش» در کنشی شگفت آور ، خود را به رخساره ی دامداران به روایت داستان هایی می پردازند که یکی از آن ها چنین است :

«یکی از گاوداران را در جنگل با گاوهایش دیدم ، ولی پس از چند روزی دریافتم که وی آن گاه در ییلاق نبوده است . پس فهمیدم که «سیاگالش» خود را به چهره ی او در آورده بود و گاوهایش را در ییلاق چرا می داد...» خیلی از گاو داران می گویند:ما دوست مان را با گاوهایش در ییلاق دیده ، با او ساعت ها گپ می زدیم ، ولی بعدکه از ییلاق به گیلان باز می گشتیم ، می فهمیدیم که دوست ما به هیچ روی در ییلاق نبوده است . سپس آگاه می شدیم آنکه با وی درددلی کرده ایم ، «سیاگالش» بوده است ...

پیشتر از رسمی بنام بنوت benot در میان دامداران سخن گفتیم که ریشه در همیاری اجتماعی مردم بومی گیلان داردو رخساره های دیگر آن را در سنتی چون «یاوری» ،«گئشه یاور» gēšeyāvr (کمک و ددرسانی خانواده ی داماد و خانواده ی عروس در زمان وجین و... می بینیم . از سوی دیگر باید گفت که باور داشت ها ، اعتقادات و سنتی که از آن نام بردیم تنها در نزد کهنسالان و پیران دیارمان پایدار مانده است و جوانان باوری به این گاوهایی که کهنسالان ، مرگشان را به گردن «سیاگالش» می اندازند ، به دلیل امراض ناشناخته ای چون سکته های گاوی و... است.

همچنان که دیدیم «سیاگالش » در پندار مردم رضوانشهر موجودی است در دو سیما ، و باژگونگی دو رخساره ی اوحکایت از دو گانگی تقریبی کنش های او دارد.

ای این اشاره که سیمای نیک «سیاه گالش» siyā galeš بر سیمای گهگاه  اهریمنش چیرگی دراد.

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: